‹ بازگشت به صفحه اصلی
اقامتگاه سنتی انار
۰۶ فروردین ۱۴۰۱
شور و شوق زندگی در جزئیات نهفته است، این جزئیات کوچک هستند که به زندگی رنگ میدهند و زیبایی. ذهن ریاضیِ من اما همیشه به دنبال کارآیی بوده و چرایی: کاربرد یک وسیله، مهمترین ویژگی آن است، نه فقط مهمترین که تنها ویژگی مهم یک وسیله را کاربردش مشخص میکند. حتی در سفرها هم ذهن من به دنبال کاربرد بود؛ سفر که میرفتم، باید آوردهای میداشت. در تمام طول سفر از خودم میپرسیدم چه چیزی از این سفر یاد گرفتم؟ این سفر چطور به رشد من کمک کرد؟
اما حالا در این اقامتگاه چند صد ساله که بازسازی شده، همه چیز جزئیات را فریاد میزند و جواب همهی چراییها، فقط و فقط زیباییست. وگرنه چه فرقیست بین دیوارهای کاهگلیِ مزین به گچبری با یک دیوار تماما سیمانی؟ چه فرقی میکند که شیشهی اتاقها چه رنگی باشد؟ شیشه باید مات باشد و ضامن حریم خصوصی ساکنین اتاق. اصلا چه فرقی میکند که اتاقها اسم داشته باشند یا شماره؟ اتاق باید تخت داشته باشد و حمام. چه فرقی میکند که حولهی حمام چه بویی بدهد؟ حوله باید تمیز و بزرگ باشد و آب را جذب کند.
اما در اینجا، تمام جزئیات، شوقِ معمار و ساکنین قدیمیاش را برای زندگی نشان میدهند. انگار زندگی در تمام آجرها و کاشیها در جریان است.
این الگوی آجرها، چشمانت را نوازش میکنند و کیف میکنی از دیدنشان. نور خورشید که از این شیشههای رنگی میآید داخل، رنگ میپاشد به صبح و زندگیات. همهی این شیشههای رنگی، جزئیات را فریاد میزنند و نه کارآیی را.
فکر میکنم اتاق کماندار با اتاق شمارهی چهار هم فرق زیادی دارد. اتاق کماندار یادآور صورت فلکی است؛ یادآور تمام شبهایی که آدمهای قرن پیش روی همین پشتبام میخوابیدند و زل میزدند به آسمان بالای سرشان. کماندار یادآور تمام افسانههایی است که در ستارهها میدیدند و داستانهایی که سینه به سینه منتقل میکردند.
همین حولهی ساده، اگر بوی خوبی داشته باشد، صبح که دست و صورتت را خشک میکنی، لبخند میآورد روی لبت. یک نفس عمیق میکشی و خنکای صبح میرود تا عمق وجودت.
ذهنِ ریاضی و منطقی من اما با تمام این جزئیات غریبه است. حساب کتاب میکند و از چراییها میپرسد. باید تمرین کنم تا بیشتر زیباییها را ببینم؛ تمرین میکنم تا زیبایی، جوابی قانع کننده برای همه چراییهایم باشد.
از اینجا، بوی حولهی حمام را به امانت میگیرم و خنکای باد زودهنگام کویری را.
کلمات کلیدی: