‹ بازگشت به صفحه اصلی

سفر به جزیره هرمز

۱۹ دی ۱۴۰۰

جزیره‌ی هرمز به شهری که من در فرانسه در آن زندگی میکنم شباهت زیادی دارد: ساحل‌های ماسه‌ای و سنگی، درختان نخلِ بلند، قلعه‌ی چند صد ساله‌، کوه‌های بلند و مقصدِ فصلی ِ گردشگران. ویژگی مشترک ساکنین نوارهای ساحلی، دلِ دریایی آن‌هاست. همه‌ی آن‌ها مستقل از ملیت و زبان، دریا و عظمتش را می‌فهمند و به نوعی، دریا و ساحل مرکز زندگی آن‌هاست. کنار دریا جمع می‌شوند و موسیقی می‌زنند، شب زنده‌داری می‌کنند، ماهی‌گیری و دریانوردی می‌کنند.

صیادانی که روزی خود را از دریا می‌گیرند، معنای رزق را به خوبی می‌فهمند. اگرچه ماهی‌گیر صبحِ زود می‌رود روی دریا و تورش را پهن می‌کند، اما ممکن است یک روز تور پر از ماهی بشود و یک روز هیچ چیزی صید نکند. در سفر قبلی‌ام به جزیره‌ی هنگام، در ساحل کمپ زده بودیم که یک قایق ماهیگیری آمد و یک سطل ماهی به ما داد و گفت این “سهم” شماست. صیادانی که روزیِ هر روزیشان به دریا گره خورده‌ است، باورشان این است که اگر چیزی بیشتر از روزی‌شان در تور آن‌ها بیوفتند، در واقع سهم دیگری است که آن‌ها باید به دستش برسانند. لذا مرسوم است که همسایه با یک سطل پر از ماهی به سراغ همسایه‌ش برود. ساکنین نوار ساحلی توزیع عادلانه‌ی منابع را بهتر از ما شهرنشینان صنعتی می‌فهمند.

هرچند مدتی است که به لطف وجود گردشگران، سرمایه به سمت هرمز سرازیر شده است و موجب توسعه شده؛ اما نه توسعه‌ی پایدار، توسعه‌ی کاریکاتوری! کافه‌های تهرانی و لوکس در کنار کوچه‌های خاکی. نبود آب لوله‌کشی در کنار ده‌ها کشتی‌ نفت‌کش که هر روز از کنار جزیره عبور می‌کنند. نبود لوله‌کشی گاز در کنار تلویزیون‌ ۶۰ اینچ و یخچال ساید‌بای‌ساید، هایلوکس‌های کولردار در کنار نداشتن آمبولانس تا سال ۹۸. گردشگران خوشحال با دامن‌های رنگارنگ و زیبا در کنار ساحل‌های بسیار کثیف. هتل‌های رنگارنگ با سرمایه‌های آن‌چنانی (که خودشان را به اسم بوم‌گردی جا می‌زنند!) در کنار طبیعت تخریب شده. وجود گردشگران نسبتا ثروتمند در کنار نرخ بیکاری و فقر بالای سکنه.

اما مهم‌ترین وجه تمایز دو شهر هرمز و نیس در فرانسه، امکانات زیرساختی آن‌هاست. زیرساخت‌هایی که در هرمز با مشکلات زیادی روبرو هستند. آب لوله‌کشیِ هرمز قرمز رنگ بود، اما همانند خاک قرمز رنگش، جلب توجه نمی‌کند. شاید بخشی از آب تمیزی که ما در لوله‌های شهرهای دیگر داریم، “سهم” هرمزی‌هاست. بخشی از آسفالت‌های اتوبان‌ها و بزرگراه‌های عریض و طویل هم سهم کوچه‌های خاکی هرمز است. بیمارستان‌ها و امکانات بی‌شمار پایتخت هم بخشی از سهم هرمزی‌هاست که تا سال ۹۹ آمبولانسِ دریایی نداشتند.

تفاوت دوم، پاسداری از طبیعت است. برای اروپایی‌ها طبیعت و آثار باستانی‌شان بسیار مهم است. دیروز از میزان فشار روانی سالگرد سرنگونی هواپیما، به کوه پناه بردم. در تمام مسیر سه ساعته‌ای که کوهنوردی‌ کردم، فقط یک نی پلاستیکی دیدم و یک بطری آب معدنی. هیچ زباله‌ای نبود! نه به این معنی که اروپایی‌ها فرهنگ دارند، نه. این یعنی آموزشِ درست دیده‌اند، و احتمال زیاد به صورت دوره‌ای هم مسیر را تمیز می‌کنند، یا حداقل روزی در تاریخ بوده که جنگل‌ها و ساحل‌ها را تمیز کرده‌اند. اگرچه تمیز کردن و آموزش دادن‌ و فرهنگ‌سازی هزینه دارد، اما هزینه‌ی آسیب به طبیعت را باید بپردازیم، حالا یا مستقیم و با پرداخت ریالی یا غیر مستقیم و با از بین بردن طبیعت. همانطور که مازوت می‌سوزلنیم و فیلتر کارخانه‌ها را عوض نمی‌کنیم و هزینه‌اش را ریه‌هایمان می‌پردازند. من و شمایی که یک سنگ از جزیره هرمز میاوریم، در تخریب جزیره موثر هستیم، کما اینکه بیشتر مساحت ساحل خضر نبی خاصیت نقره‌ای‌اش را از داده بود و دیگر نمی‌درخشید. مردمانی که با فقر بسیار زیاد مواجه بودند و الان چند سالی است که زندگی روی خوشش را به آن‌ها نشان داده، خاک فروشی‌شان اشتباه، ولی قابل درک است. چیزی که جای نکوهش دارد خریدن خاک آن‌هاست. آموزش، زیرساخت اصلی‌ایست که هرمز ندارد؛ مردمانی که خاک جزیره‌شان را می‌فروشند تا درآمد داشته باشند، آن‌ها از آموزش صحیحِ توسعه پایدار محروم بوده‌اند.

کلمات کلیدی: