‹ بازگشت به صفحه اصلی

در ستایش قهوه‌های صبحگاهی

۳۰ آبان ۱۴۰۰

صبح اول صبح در صف استارباکس ایستاده‌ام. حکم نانوایی را دارد اینجا، میروی قهوه‌ات را میگیری و به همراه یک تکه نانِ شکلاتی میخوری. صف تکی و چندتایی هم ندارد، باز هم به نانوایی‌های خودمان. قهوه به دست، به سمت کتابخانه می‌روم و به این فکر میکنم که همیشه گرفتن قهوه‌ی اول صبح، جذابیت زیادی برای من داشت، مال فیلم‌ها بود فقط. اما حالا تقریبا به روتین زندگی‌ام تبدیل شده است.

اما دقیق‌تر که فکر میکنم، این نوشیدنی اول صبح همیشه در زندگی من بوده است. سال ۹۵ هم که برای کنکور کارشناسی‌ارشد می‌خواندم، سبک زندگی‌ام مشابه بود. البته ‌که استارباکسی در کار نبود؛ پودر قهوه‌ی فوری بود که در آب حل میکردم و مزه‌ی زهرمار هم می‌داد، اما خوب بود. ۷ صبح، قهوه به دست، رانندگی می‌کردم به سمت کتابخانه دانشکده علوم‌پزشکی اصفهان که تا ۱۲ شب باز بود. بعدها در شریف هم همین بود، اما نه با استارباکس یا لمیزِ میدان ونک؛ با وندینگ‌ماشین (vending machine) لابی دانشکده کامپیوتر. هات‌چاکلت یا چای لیمو به دست میرفتم آزمایشگاه. بچه‌تر هم که بودم همین بود، اما نه خبری از قهوه بود و نه هات‌چاکلت، نه استارباکس بود و نه لمیز، چایْ شیرین بود که مادرم درست می‌کرد برای صبحانه. همین را میخوردم و میرفتم مدرسه.

به این فکر میکنم که چرا قهوه‌ی اول صبح تا این حد برای من جذاب است؟ الان میفهمم که استارباکس بودنش مهم نیست، حتی قهوه یا چای بودنش هم مهم نیست. مهم این است که صبح که از خواب بیدار می‌شوم، هدفی را دنبال میکنم. مهم اتفاق‌هایی است که بعد از گرفتن قهوه دنبالشان هستم. اگرچه که تنوع قهوه و نان‌ها، چاشنی زندگی‌ام هستند و به آن طعم اضافه می‌کنند، اما قسمت لذت‌بخش ماجرا برای من چرایی قهوه گرفتن است، نه خود قهوه. اصل ماجرا بعد از قهوه شروع می‌شود و قهوه اول صبح، وسیله‌ایست در زندگی برای اینکه هدف‌هایمان را بهتر دنبال کنیم.

کلمات کلیدی: